الهی !!!!
خدای تنهاییِ من......
چه بسا هر گره ای که در کار من می اندازی
همچون گره های قالی باشد که با آنها برای
سرنوشتم نقشی زیبا بیافرینی
آمین.......
الهی !!!!
خدای تنهاییِ من......
چه بسا هر گره ای که در کار من می اندازی
همچون گره های قالی باشد که با آنها برای
سرنوشتم نقشی زیبا بیافرینی
آمین.......
اما پاییز،
فصل ِ خرمالوست
فصل ِ گس ِ تنهایی !!
فصل ِ هزار چیزی ست که یک جایش می لنگد.
شاید فصل ِ هزار بهانه ی دیوانگی...
پ ن 1 : پاییز من عطر تولد دارد
پ ن 2 : من دختر پاییزم ؛ امروز روز من است
سالهاست
به خود میگویم
این نیز میگذرد ...
عمرم گذشت و
این و آن نگذشتند
در سینه ے تنگم
انبار گشته اند
امروز غم هایم
دیگر نمیدانم ....
نمیدانم با کدامین جمله
روزهایم را بگذرانم..؟؟؟
سر گشته و حیران
غرق درافکار خود
باز میگویم:
این نیز بگذرد...
مے دانے بهشت کجاست؟
یک فضاے چند وجب در چند وجب!
بین بازوهاے کسی که
دوستاش داری…
|حسین پناهے|
خواب رویای فراموشی هاست!
خواب را دریابم
که در آن دولت خاموشی هاست.
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من می گوید:
" گر چه شب تاریک است
هرچقدر هم بگویی مردها فلان،زن ها فلان.
تنهایی خوب است،
دنیا زشت است،
آخرش روزی
/قلبتـــــ/
برای کسی
تندتر می زند.
"پرانسو دیمارکو"
مراقب شمعدانی هایت باش
اردی بهشت
ماه عاشقی های بی ملاحظه است
نه تو مے مانے
نه اندوه
و نه ، هیچ یک از مردم این آبادے
به حباب نگران لب یک رود ، قسم
و به کوتاهے آن لحظه شادے که گذشت
غصه هم ، خواهد رفت
آن چنانے که فقط ،خاطره اے خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود ، جامه /اندوه/ مپوشان هرگز
تو به آیینه
نه
آیینه به تو ، خیره شده است
تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنے
آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته هاے فردا ، همه اے کاش اے کاش
ظرف این لحظه ، ولیکن خالے است
ساحت سینه ، پذیراے چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن
تا خدا ، یک رگ گردن باقی است
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده