میشه به جورابت که بوی
گربه مرده گرفته بخندی...
میشه به دوستت که صبحانه
کنسرو تن ماهی رو با چایی شیرین میخوره بخندی...
میشه به گیلاس هایی که با
کرم خوردیشون بخندی...
میشه به اس ام اس های بی
نمک نصفه شب بخندی...
میشه به گم کردن دفترچه
تلفنت بخندی...
میشه به التماس کردنهای شب
امتحان به درگاه باری تعالی بخندی...
میشه به تقلبهایی که دوستت
تو خودکارش جاسازی کرده بخندی...
میشه به استادتون که سر
جلسه امتحان دکمه های پیراهنش رو بالا پایین بسته بخندی...
میشه به خنده های دوستت که
بیشتر شبیه صدای استارت ژیان میمونه بخندی...
میشه به رنگ لباس دوستت که
رنگ هندونه ی نرسید ه است بخندی...
میشه به تبلیغات تبرک و
حمید بخندی...
میشه به قبض تلفنی که بابا
گفته این بار دیگه پرداخت نمیکنم بخندی...
میشه به پل عابری که هیچ
کس حتی از کنارش رد هم نمیشه بخندی...
میشه به عابر(!)بانک هایی
که همیشه خدا خراب هستند بخندی...
میشه به تب فوتبال این
روزها بخندی...
میشه به گلهایی که از
اجنبی ها خوردیم بخندی...
میشه به زهر چشمی که با یک
لگد از فیگو گرفتند بخندی...
میشه به تیکه های عادل
فردوسی پور بخندی...
میشه به سه نقطه های
همیشگی آخر جمله هات بخندی...
میشه به علامتهای معصوم
تعجب بخندی...
میشه به لبخند مونالیزا بخندی...
میشه به افکار تارعنکبوت
بسته ات بخندی...
میشه به صدای جوجه
گنجشکهایی که موقع سرگیجه گرفتنهات به سراغت میان بخندی...
میشه به سوسکی که تو ذهنت
لونه کرده بخندی...
میشه به موریانه ای که
داره هر روز یه تیکه از معصومیت رو میجوه بخندی...
میشه به پیامــهای من هم بخندی...
...
اما یه لحظه ای یه موقعی
یه روزی یه جایی یه چیزی یه حرفی یه خاطره ای یه کسی یه اتفاقی یه حادثه ای... یه
چیزی رو یه حرفی رو یه خاطره ای رو یه کسی رو یه اتفاقی رو یه حادثه ای رو... یه
جوری با یه زبونی با یه چیزی با یه حرفی با یه خاطره ای با یه کسی با یه اتفاقی با
یه حادثه ای... یادت میندازه که نفس کشیدن هم یادت میره ...چه برسه به اینکه
بخوای... یه جایی یه موقعی یه روزی... به یه چیزی به یه حرفی به یه خاطره ای به یه
کسی به یه اتفاقی به یه حادثه ای بخندی...
اونوقتِ که هـــر کاریش کنی میبینی که دیگه نمیشه بخندی