يادمان باشد که : او که زير سايه ي ديگري راه مي رود ، خودش سايه اي ندارد .
يادمان باشد که : هرروز بايد تمرين کرد دل کندن از زندگي را .
يادمان باشد که : زخم نيست آنچه درد مي آورد ، عفونت است .
يادمان باشد که :در حرکت هميشه افق هاي تازه هست .
يادمان باشد که : دست به کاري نزنم که نتوانم آنرا براي ديگران ! تعريف کنم .
يادمان باشد که : آنها که دوستشان مي دارم مي توانند دوستم نداشته باشند .
يادمان باشد که : حرف هاي کهنه از دل کهنه بر مي آيند ، يادمان باشد که که دلي نو بخرم .
يادمان باشد که : فرار راه به دخمه اي مي برد براي پنهان شدن نه آزادي .
يادمان باشد که : باور هايم شايد دروغ باشند .
يادمان باشد که : لبخندم را توى آيينه جا نگذارم .
يادمان باشد که : آرزوهاي انجام نيافته دست زندگي را گرفته اند و او را راه مي برند .
يادمان باشد که : لزومي ندارد همانقدر که تو براي من عزيزي ، من هم برايت عزيز باشم .
يادمان باشد که : محبتي که به ديگري مي کنم ارضاي نياز به نمايش گذاشتن مهر خودم نباشد .