بيا که کام عطشناک زندگي در انتظار زلال حضور تو به تمنا نشسته است.
در رؤيايي ترين شبهاي دل، نام تو آذين تنهاييهاي بي پايان ماست. اي بهترين هميشه و اي هميشه بهترين. انجمادذهن خسته من، شعاعي از تو را مي خواهد تا زمستان زندگي را از طراوت بهار تو لبريز کند. اي تمام زيبايي. عشق تنها با تو معنا مي شود و دلدادگي، کودک نوآموز دبستان کوي توست. اي اميد دل زهراي اطهر...تو جاني و همه خوبيهاي عالم، کالبد. من از عشق تو عاشقي را ياد گرفتم . آيا شود که نگاهي به من کني . من در ميان آتش شيطان نفس، چشم به ديدار تو دارم . تو که صاحب مني، ياريم کن . ياريم کن اي دوست، تا نوکر تو شوم ....
....................................................
اللهم عجل لوليک الفرج مولانا صاحب العصر و الزمان...
دلهايتان شوريده نينوا ... يازهرا...