ديوانگي زين بيشتر؟ زين بيشتر ، ديوانه جان
با ما ، سر ديوانگي داري اگر ، ديوانه جان
در اولين ديدار هم بوي جنون آمد ز تو
وقتي نشستي اندکي نزديک تر ديوانه جان
چون مي نشستي پيش من گفتم که اينک خويش من
اي آشنا در چشم من با يک نظر ديوانه جان
گفتيم تا پايان بريم اين عشق را با يک سفر
عشقي که هم آغاز شد با يک سفر ديوانه جان
کي داشته است اما جنون در کار خويش از چند و چون
قيد سفر ديوانه جان ! قيد حضر ديوانه جان
ما وصل را با واژه هايي تازه معنا مي کنيم
روزي بياميزيم اگر با يکديگر ديوانه جان
تا چاربند عقل را ويران کني، اينگونه شو
ديوانه خو، ديوانه دل، ديوانه سر، ديوانه جان
اي حاصل ضرب جنون در جان جان جان من
ديوانه در ديوانگي ديوانه در ديوانه جان
هم عشق از آنسوي دگر سوي جنونت مي کشد
گيرم که عاقل هم شدي زين رهگذر ديوانه جان
يا عقل را نابود کن يا با جنون خود بمير
در عشق هم يا با سپر يا بر سپر ديوانه جان!!!!
سلام.وب زيبايي داريد.خوشحال ميشم به وبم سر بزنيد.سپاس