سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من رویاهایم را زندگی می کنم.


درباره من
نیلوفر - من /رویا/ـــهایم را زندگی می کنم .....
نیلوفر
مرا اینگونه نگاه نکن دل من پر از سکوت است . سکوتی که اگر نمایان شود عالمی را به آتش می کشد . در پس پوسته ی حرفهای من سکوتی پر معنا نهفته است .صدها جلد کتاب یک دقیقه آن است و در تاکستان ابدیت یک شاخه انگور دارد شرابی که از آن افشرده ام دنیایی را مست میکند و دیگری را می کشد ... مرا رها مکن ... ------------------------------- پشت تنهایی من که رسیدی ، گوشهایت را بگیر ! اینجا سکوت ، گوش تو را کر میکند اما ! چشمهایت را باز کن تا بتوانی لحظه لحظه ی اعدام ثانیه ها را نظاره کنی


تماس با من



آرشیو کلبم
داستان های خواندنی
نامه ای عجیب و غریب
موج مکزیکی
اگه شما بودید چه می کردید؟؟؟
انار پر ترک...
عمر
گناه
عاشقانه ها
زندگی
یزد
آموخته ام
از خدا خواستم
بخند ...
بهار
اگر دوست داری با معبودت راز و نیاز کنی
تولدم مبارک
محرم
کتاب برگزیده 89
مادرم روزت مبارک
آن مرد در باران آمد


خانه ی دوست
رهگذری غریب
همنشین
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
عشق سرخ من
● بندیر ●
لنگه کفش
.::نهان خانه ی دل::.
بچه مرشد!
سکوت ابدی
SIAH POOSH
هم نفس
KING OF BLACK
کانون فرهنگی شهدا
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
آقاشیر
عشق در کائنات
یادداشتها و برداشتها
جـــیرفـــت زیـبا
پرنسس زیبایی
بوی سیب
سامع سوم
مشاوره - روانشناسی
سفری به روستای زیارتی سیاحتی سورک
یامهدی
Dark Future
ترانه ی زندگیم (Loyal)
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
مهاجر
ورزشهای رزمی
گلهای یاس
جایی برای خنده وشادی و تفریح
غروب آرزوها
هر چی تو دوست داری
این نیز بگذرد
یک نفس عمیــــــق
تنهایی.......
رویابین
شاهکار
اصولی رایانه
نوستالوژی دل ....
کلبه ی عشق
پیامک 590
***رویا***
ستاره سهیل
*ایستگـــــــــــــــــــــــــــاه انـــــــــــــــــــــرژی*
غلط غو لو ت
خبر ورزشی
Sea of Love
گمنام
ناکام دات کام
آزاد اندیشان
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
بیاببین چیه ؟
یادداشتهای روزانه رضا سروری
داود ملکزاده خاصلویی
امپراتوری هخامنشیان
امام زمان (ع)
رابطه ی زنان و مردان و حقوق پایمال شده و نشده زنها
چه زود دیر میشه
ESPERANCE
اندیشه
پرستو.....
رویاهای یک معلم
سه ثانیه سکوت
داستان زندگی من
دکتر علی حاجی ستوده
رهگذر غریب
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
عسل....
جبهه مدیریت
اینجا،آنجا،همه جا
ミ★ミسکوت غمミ★ミ
عاشقانه
عشق ممنوعه و دلتنگی
(سرزمین دوستی)Kingdom Of Friendship
من و گذشته من
Love
*شوق وصال*
چـــــاوش ( چه خبر از دنیا ؟؟؟؟)
به نام خدایی که در این نزدیکیست
آرش...پسر ایده آل من
کهکشان Networkingbest
King of world
انذار فی کبرا11
شرکت نمین فیلتر
بفرماییدچایی..
پلنگ صورتی
ورزش و سلامتی
زندگی چیست؟
امید
یه دختر تنها
تنهایی من
حروفهای زیبای انگلیسی
عشق طلاست
تک شاخ
دلتنگی
فقط به عشق تو سمیرا من این دنیا را دوست دارم
آبی های لندن
آخرین منجی
بانوی آفتاب
جوجواستان
دکتر علی حاجی ستوده متخصص داخلی
آســــــمــونـــی بــاش
پاتوق
غلط غولوت
عشقولانه
سایت مشاوره پرستاری ژاله رحیمی
دانشـــــــــمندی برای تمــــــــام فصــــــــــول
دل ها تنها به یاد خدا آرام می گیرد
پرواز با پلاک نقره ای
دچار
کوچه ام آفتابی که نیست هیچ مهتابی هم نیست و شاید اصلاً کوچه نیست
خاطره
اخرین سرباز
سکوت
نگاه دیگر به خود
علاقه به کف پا و فلک
در هوای تو ...
نار و انار
جوان
ساریژ



رد پای دوست
بازدید کل :373878
بازدید امروز : 40
 RSS 


روزی مرد جوانی وسط شهر ایستاده بودو ادعا می کردکه زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد. جمعیت زیادی جمع شده بودند.قلب او کاملا سالم بود وهیچ خدشه ای برآن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند. 
مرد جوان با کمال افتخاربا صدایی بلندبه تعریف از قلب خود پرداخت.
ناگهان پیرمردی جلو آمدو گفت:قلب تو به زیبایی قلب من نیست!
مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیرمرد نگاه کردند.قلب او باقدرت تمام می تپیداما پر زخم بود.
http://th05.deviantart.net/fs48/300W/i/2009/212/8/9/_The_Most_Beautiful_Heart__by_Kyunae.jpg
قسمت هایی از قلب او برداشته شده وتکه هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی رابه خوبی پر نکرده بودند.برای همین گوشه هایی دندانه دندانه در آن دیده می شد.http://farm1.static.flickr.com/52/132922595_f860a8aa20.jpg
در بعضی نقاط شیار های عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آن را پر نکرده بود...
مردم به قلب پیرمرد خیره شده بودند...با خود می گفتند:«چطور او ادعا می کندکه زیباترین قلب را دارد؟!»
مرد جوان به پیرمرد اشاره کرد و گفت:«تو حتما شوخی می کنی...قلب خود را با قلب من مقایسه کن!
قلب تو فقط مشتی زخم و بریدگی و خراش است!»
http://superlative1.files.wordpress.com/2007/12/how_to_heal_a_broken_heart_001.jpg

پیرمردگفت:« درست است.قلب تو سالم به نظر می رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی کنم.
هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام...من بخشی از قلبم را جدا کرده ام و به اوبخشیده ام 
گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که در جای آن تکه ی  بخشیده شده قرار داده ام
 
http://michelle2005.files.wordpress.com/2009/02/broken-heart-resized-and-jpeg-format1.jpg

..اما چون این دو عین هم نبوده اند گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند...
چرا که یاد آور عشق میان دو انسان هستند.
http://www.clipartguide.com/_named_clipart_images/0511-0812-1501-4458_Really_Broken_Heart_clipart_image.jpg

بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده اند.
..اینها همین شیار های عمیق هستند...گرچه دردآورهستند اما یادآورعشقی هستند که داشته ام.
امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه ای که من در انتظارش بوده ام پر کنند...پس حالا می بینی که زیبایی واقعی چیست؟»
مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد...در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر می شدبه سمت پیرمرد رفت...
از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد آن را گرفت و در گوشه ای ازقلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب
مرد جوان گذاشت...
http://fc00.deviantart.net/fs37/f/2008/286/3/1/Broken_Heart_by_lucaszoltowski.jpg

مرد جوان به قلبش نگاه کرد...دیگر سالم نبود...اما از همیشه زیباتر بود...زیرا که عشق از قلب پیرمرد
به قلب او نفوذ کرده بود...



  • سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است و تو ای مهربان فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و یاری ام کن .


  • 9:40 عصر روزپنج شنبه 88 اسفند 6



    زندگی یک شانس است، از آن استفاده کن 

    life quotes by mother teresa

    زندگی زیباست، آن را تحسین کن

    mother teresa life quotes

    زندگی رویاست، درکش کن

    mother teresa life quotes

    زندگی عرصه رقابت است،با آن مواجه شو 

    mother teresa life quotes

    زندگی یک تکلیف است، انجامش بده

    mother teresa life quotes

    زندگی بازی است، با آن سرگرم شو

    mother teresa life quotes

    زندگی یک پیمان است، به آن عمل کن 

    mother teresa life quotes

    زندگی غم است، به آن چیره شو

    mother teresa life quotes

    زندگی سرود است، آن را بخوان

    mother teresa life quotes

    زندگی مبارزه است، آن را بپذیر

    mother teresa life quotes

    زندگی مصیبت است، با آن روبرو شو  

    mother teresa life quotes

    زندگی ماجراجویی است، جسارتش را داشته باش 

    mother teresa life quotes

    زندگی خوشبختی است، خلقش کن 

    mother teresa life quotes

    زندگی گرانبهاست،نابودش نکن

    mother teresa life quotes

    زندگی زندگی است، بخاطرش بجنگ 

    mother teresa life quotes




  • سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است و تو ای مهربان فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و یاری ام کن .


  • 4:49 عصر روزپنج شنبه 88 بهمن 29




    یک شبی مجنون نمازش را شکست 
    بی وضو در کوچه لیلا نشست

    عشق آن شب مست مستش کرده بود
    فارغ از جام الستش کرده بود

    سجده ای زد بر لب درگاه او
     پُر ز لیلا شد دل پر آه او

    گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
    بر صلیب عشق دارم کرده ای

    جام لیلا را به دستم داده ای
     وندر این بازی شکستم داده ای

    نیشتر عشقش به جانم می زنی
     دردم از لیلاست آنم می زنی

    خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
     من که مجنونم تو مجنونم نکن

    مرد این بازیچه دیگر نیستم
    این تو و لیلای تو... من نیستم

    گفت ای دیوانه لیلایت منم
    در رگ پنهان و پیدایت منم

    سالها با جور لیلا ساختی
    من کنارت بودم و نشناختی

    عشق لیلا در دلت انداختم
    صد قمار عشق یکجا باختم

    کردمت آواره صحرا نشد
    گفتم عا قل می شوی اما نشد

    سوختم در حسرت یک یا ربت
    غیر لیلا بر نیامد از لبت

    روز و شب او را صدا کردی ولی
    دیدم امشب با منی گفتم بلی

    مطمئن بودم به من سر می زنی
     در حریم خانه ام در می زنی

    حال این لیلا که خوارت کرده بود
    درس عشقش بی قرارت کرده بود

    مرد راهش باش تا شاهت کنم
    صد چو لیلا کشته در راهت کنم





  • سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است و تو ای مهربان فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و یاری ام کن .


  • 11:34 عصر روزجمعه 88 بهمن 23



     

     

    شقایق گفت :با خنده نه تبدارم ، نه بیمارم گر سرخم ،چنان آتش حدیث دیگری دارم 

    گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی 

     یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه 

    ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته 

     و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود  ز آنچه زیر لب می گفتشنیدم سخت شیدا بود

    نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود- اما طبیبان گفته بودندش 

     اگر یک شاخه گل آرد ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند 

    شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابد چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

     بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده  و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه به روی من

    بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من  به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و 

    به ره افتاد و او می رفت و من در دست او بودم و او هرلحظه سر را رو به بالاها 

    تشکر می کرد پس از چندی هوا چون کوره آتش زمین می سوخت 

    و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟ 

     در این صحرا که آبی نیست به جانم هیچ تابی نیست 

    اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من برای دلبرم هرگز دوایی نیست 

     واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما نمی فهمید حالش را چنان می رفت و 
    من در دست او بودم وحالا من تمام هست او بودم

     دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟ 
    نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟

     و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد 
    دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه  مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت 

    نشست و سینه را با سنگ خارایی زهم بشکافت زهم بشکافت 

     اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد زمین و آسمان را پشت و رو می کرد 
    و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد

     نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را به من می داد و بر لب های او فریاد 
    بمان ای گل که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی بمان ای گل

    ومن ماندم نشان عشق و شیدایی و با این رنگ و زیبایی

    و نام من شقایق شد

    گل همیشه عاشق شد

    تقدیم به تمام عاشقان


  • سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است و تو ای مهربان فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و یاری ام کن .


  • 9:43 عصر روزیکشنبه 88 بهمن 18



     

    الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم

    الو ... الو... سلام

    کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

    مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

    پس چرا کسی جواب نمیده؟

    یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟

    خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.

    بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

    هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

    صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

    فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

    بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا

    باهام حرف بزنه گریه میکنما...

    بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

    بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟

    نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

    مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...

    خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.

    کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است ...

    بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...

    کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت

     

     



  • سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است و تو ای مهربان فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و یاری ام کن .


  • 12:16 عصر روزجمعه 88 بهمن 9



                   
    چشم، چشم دو ابرو
    نگاه من به هر سو
    پس چرا نیستی پیشم؟
    نگاه خیس تو کو؟
    گوش، گوش دو تا گوش
    دو دست باز یه آغوش
    بیا بگیر قلبمو
    یادم تو رو فراموش
    چوب، چوب یه گردن
    جائی نری تو بی من
    دق می کنم، می میرم
    اگه تو دور شی از من
    دست، دست دو تا پا
    یاد تو مونده اینجا
    یادت می یاد می گفتی
    بی تو نمیرم هیچ جا…؟




  • سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است و تو ای مهربان فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و یاری ام کن .


  • 11:22 عصر روزیکشنبه 88 بهمن 4




    چشم های تو به من می بخشد
    شور عشق مستی 
    و تو چون 
    مصرع شعری زیبا
    سطر برجسته ای از زندگی من هستی .....




  • سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است و تو ای مهربان فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و یاری ام کن .


  • 6:3 عصر روزچهارشنبه 88 دی 23



    میگن جواب یک دانشجوی دانشگاه واشینگتن به یک سؤال امتحان شیمی آنچنان جامع و کامل

    . بوده که توسط پروفسورش در شبکهء جهانی اینترنت پخش شده و دست به دست میگرده خوندنش سرگرم‌کننده است . 
     
    پرسش: آیا جهنم اگزوترم (دفع‌کنندهء گرما) است یا اندوترم (جذب‌کنندهء گرما)؟ 
     
    اکثر دانشجویان برای ارائهء پاسخ خود به قانون بویل-ماریوت متوسل شده بودند که می‌گوید حجم مقدار معینی از هر گاز در دمای ثابت، به طور معکوس با فشاری که بر آن گاز وارد می‌شود متناسب است. یا به عبارت ساده‌تر در یک سیستم بسته، حجم و فشار گازها با هم رابطهء مستقیم دارند.  
     
    اما یکی از آنها چنین نوشت: 
     
    اول باید بفهمیم که حجم جهنم چگونه در اثر گذشت زمان تغییر می‌کند. برای این کار احتیاج به تعداد ارواحی داریم که به جهنم فرستاده می‌شوند. گمان کنم همه قبول داشته باشیم که یک روح وقتی وارد جهنم شد، آن را دوباره ترک نمی‌کند.  
    پس روشن است که تعداد ارواحی که جهنم را ترک می‌کنند برابر است با صفر. 
    برای مشخص کردن تعداد ارواحی که به جهنم فرستاده می‌شوند، نگاهی به انواع و اقسام ادیان رایج در جهان می‌کنیم. بعضی از این ادیان می‌گویند اگر کسی از پیروان آنها نباشد، به جهنم می‌رود. از آن جایی که بیشتر از یک مذهب چنین عقیده‌ای را ترویج می‌کند، و هیچکس به بیشتر از یک مذهب باور ندارد، می‌توان استنباط کرد که همهء ارواح به جهنم فرستاده می‌شوند.  
    با در نظر گرفتن آمار تولد نوزادان و مرگ و میر مردم در جهان متوجه می‌شویم که تعداد ارواح در جهنم مرتب بیشتر می‌شود. حالا می‌توانیم تغییر حجم در جهنم را بررسی کنیم: طبق قانون بویل-ماریوت باید تحت فشار و دمای ثابت با ورود هر روح به جهنم حجم آن افزایش بیابد. اینجا دو موقعیت ممکن وجود دارد:  
     
    ?) اگر جهنم آهسته‌تر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدریج بالا خواهند رفت تا جهنم منفجر شود. 
    ?) اگر جهنم سریعتر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدریج پایین خواهند آمد تا جهنم یخ بزند.  
     
    اما راه‌حل نهایی را می‌توان در گفتهء همکلاسی من ترزا یافت که می‌گوید: «مگه جهنم یخ بزنه که با تو ازدواج کنم!» از آن جایی که تا امروز این افتخار نصیب من نشده است (و احتمالاً هرگز نخواهد شد)، نظریهء شمارهء ? اشتباه است: جهنم هرگز یخ نخواهد زد و اگزوترم است.  
     
    تنها جوابی که نمرهء کامل را دریافت کرد، همین بود





  • سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است و تو ای مهربان فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و یاری ام کن .


  • 4:52 عصر روزشنبه 88 دی 19



    زندگی یعنی ...


    زندگی یک موهبت است


    زندگی یک فراغت است
    HydroForum ® Group



    زندگی تحسین است
    HydroForum ® Group


    زندگی فراوانیست
    HydroForum ® Group


    زندگی گوهر است
    HydroForum ® Group

    زندگی اشتیاق است
    HydroForum ® Group


    زندگی دیوانگیست
    HydroForum ® Group

    زندگی یک هدف است
    HydroForum ® Group


    زندگی یک معماست
    HydroForum ® Group

    زندگی احساس است
    HydroForum ® Group


    زندگی قدردانیست
    HydroForum ® Group


    زندگی جادوست
    HydroForum ® Group

    زندگی مراقبت است
    HydroForum ® Group


    زندگی آزادی است
    HydroForum ® Group


    زندگی محبت است
    HydroForum ® Group


    و شاید ....
    دوست عزیزم به نظر تو زندگی چیست؟؟؟




  • سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است و تو ای مهربان فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و یاری ام کن .


  • 7:54 عصر روزیکشنبه 88 دی 13



    نام : کمال
    کلاس : دبستان
    موزو انشا : عزدواج!
    هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی
     برایت یک زن خوب می گیرم.
    تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده
     است.
    حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه
    استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان
    باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان
     را آدم می کند.
    در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن
    من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
    از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است
     هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر 
    هالیش می شود.
    در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند
     که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده
     شده. مهم اشق است !
    اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم
     ز زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان
     اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
    مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی
     اعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با
     در خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود..
     وب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را
     دهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و
     خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی
     می خوری خش خش هم می کند!
    اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش
     انه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک
     یر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما
    خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید.
     اناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه
     درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. 
    از آن موقه خاله با من قهر است.
    قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر
     عوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند
     بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
    البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با 
    عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
    این بود انشای من


  • سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است و تو ای مهربان فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و یاری ام کن .


  • 7:11 عصر روزسه شنبه 88 دی 8


    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >