شوکا ( 3)
شوکا! ببين امروز من تنهاتر از بادم
پيچيده بر تنهاييِ شب، حجم فريادم
اينک منم اين کودک بي خواب و بي رؤيا
ديگر تمام قصه ها رفته است از يادم
ديگر نمي دانم چه مي خواهم، کجا هستم
حالا دگر از بند خود آزادِ آزادم
شوکا! ببين تنها تويي در خاطرات من
ديشب به ياد چشم هايت گريه سردادم
شوکا ببين امروز من تنهاتر از بادم
تنها نگاه شرقي تو مانده در يادم!
يداللَّه گودرزى(شهاب)