شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار
***دلم براي خدا تنگ شده*** چرا فکر کردي که تنهايي؟!!!... خدا در تمام بغض هاي تو, حتي از اشک هم به تو نزديکتر بود...

پيام‌هاي اتاق

ساعت ویکتوریا

نيلوفر

+ چه شبها که خودت را تنها ديدي... و چه روزها که در پستوي نهانخانه دلت پنهان شدي وبراي حرف هايي که شنيده بودي و رنجهايي که کشيده بودي و ارزوهايي که نا خواسته به باد رفته بود مظلومانه گريستي و فکر کردي کسي بر احوال تو آگاه نيست...؟!
نيلوفر
چرا باور نکردي که مهربان عزيزي از رگ گردن به تو نزديک تر وبر درد تو از مادر دلسوزتر است...؟ چرا باور نکردي که رنجهاي تو را تيمارگري و غصه هاي تو را مآمن آرامشي هست...؟ چرا فکر کردي که تنهايي؟!!!
نيلوفر
دست مهربانش بر سر تو بود و سر تو بر دامن رحمتش... تو تنها نبودي تو,خود...,در خلوت خلودت خويشتن را تنها ديدي اشک بر گونه هايت روان بود و داغ مظلوميت ,دلت را مي سوزاند.. چقدرناتوان بود زبان تو براي گفتن حقيقت و چقدر ناتوان بود جسم خاکي تو براي اثبات مظلوميت و تو احساس کردي که چقدر تنهايي و بي کس. اما در تمام آن احوال خدا با توبود.
Sense Of Tune
سلام عرض شد فرد پر از احساسي به نظر ميرسين منم اتاق صداي احساس رو دارم خوشحال ميشم افتخار بدين و عضو بشين روزگارتون غرق شادي
تازه کار با وبلاگ را آغاز کردم اطلاعي از اينکه در اطاق فکر ارتباط چکونه است وبايد چکونه شروع کنم را ندارم لطفا اگر ممکن است راهنمايي کنيد.
ساعت ویکتوریا
گروه **خدايـــــــــــــــي كه در اين نزديكيست **
vertical_align_top